کیف الصحة = کیف الحال =کیفک : چطوری، سلامتی ، حالت چطوره ؟
أهلاً وسهلاً= أهلین =مرحباٌ بک،یاأهلاٌ بک ،أهلاٌ: خوش آمدی
یا أهلاً بک :خوش آمدی
صباح الخیر: صبح بخیر و الجواب:صباح النور ، صباح الورد،صباح العسل
أنا بخیر ، الحمدلله ،حسنٌ :من خوبم
ماإسمک ، شُو إسمک :نامت چیست؟
فی أمان الله=الله معک=فی رعایة الله =تحت رعایة الله=مع السلامة=سلّمک الله و رعاک : در پناه خدا والجواب: أجمعین :شماهم همینطور
زادالله فیک البرکة : خدابرکت دهد و الجواب: و زادها فیک
لامؤاخذة= عفواً ، معذرة : جسارت نشود
بورک فیک =الله یبارک فیک : خدا یارت ، خیر ببینی
علی عینی :به روی چشم والجواب : سَلِمت عیناک
سمعاً وطاعةً ً=علی رأسی =تحت أمرک= طوع أمرک= أمرک :ای به چشم ، اطاعت
بلّغ سلامی إلی : سلام برسون
یرحکم الله (درهنگام عطسه) والجواب : یغفرالله لکم
اُخرس =اُسکت: خفه شو
اُغرب عن وجهی : گم شو
لاسمح الله =حاشالله=لاقدّرالله :خدا نکند ،مبادا
عفواٌ= معذرةً=أعتذر منکم =أرجو عدم المؤاخذة :ببخشید ، معذرت میخوام
عم صباحاً=أسعد الله صباحک : روزت خجسته ، بامدادت خوش
إیهٍ : خُب ، بسیار خوب
ساعدک الله :خسته نباشید والجواب : سلّمک الله : سلامت باشید
الحوار حول الصلوة(6)
مکالمه در مورد نماز
................................. مکالمه اول
صالح: السلام علیک. أین تصلی الصلوات الخمس؟
سلام. نمازهای پنج گانه را کجا می خوانی؟
محسن: و علیک السلام. أصلی الصبح فی بیتی و الظهر والعصر فی المدرسة و المغرب و العشاء فی مسجد امیرالمؤمنین(ع). و أین تصلی أنت؟
سلام. نماز صبح را در منزل و ظهر و عصر را در مدرسه و مغرب و عشاء را در مسجد امیرالمؤمنین(ع) می خوانم. تو نمازهایت را کجا می خوانی؟
صالح: أصلی الصلوة الصبح فی مسجد الحجة(عج) و الظهر و العصر فی مسجد الکبیر و المغرب و العشاء فی مسجد سلمان.
من نماز صبح را در مسجد حجت(ع) و ظهر و عصر را در مسجد بزرگ و مغرب و عشاء را در مسجد سلمان می خوانم.
محسن: متی تستیقظ لصلوة الفجر؟
کی برای نماز صبح بیدار می شود؟
صالح: بعد اذان الفجر؟
بعد از اذان صبح.
محسن: لماذا تستیقظ متأخراً؟
چرا دیر بیدار می شوی؟
صالح: لا أستطیع، أعمل فی اللیل.
نمی توانم زود بیدار شوم. چون شب کار می کنم.
محسن: ضع المنبّه بجانبک و إستیقظ مبکراً.
یک ساعت زنگی کنارت بگذار، و زود بیدار شو.
صالح: علی عینی، هذه فکرة طیبة.
چشم ،فکر خوبی است.
محسن: أنا سأسافر الی مشهد الرضا(ع). إن شاء الله.
من بزودی به مشهد الرضا (ع) مسافرت می کنم.
صالح: لماذا ستسافر إلی مشهد؟ للعمل أم للزیارة؟
برای چه به مشهد می روی؟ برای کار یا زیارت؟
محسن: أرید أن أزور مولای علی بن موسی الرضا(ع) و أصلی فی حرمه. إلی أین تسافر أنت؟
می خواهم مولایم امام رضا(ع) را زیارت کنم و نماز را در حرمش بخوانم. تو به کجا مسافرت می کنی؟
صالح: سأسافر أیضاً إلی مدینة قم لزیارة سیدة معصومة(س).للزیارة و صلاة الجمعة فیها.
من هم فردا به شهر قم مسافرت می کنم، برای زیارت حضرت معصومه(س) و اقامه ی نماز جمعه در آن جا.
محسن: هذا أذان الظهر، هیّأ بنا إلی المسجد.
این اذان صبح، آماده شو برویم مسجد.
صالح: أنا أصلی فی البیت.
من در خانه نماز می خوانم.
محسن: لماذا تصلّی فی البیت؟ هل أنت مریض؟ المسجد قریب منک.
برای چه در خانه؟ مگر مریضی؟ مسجد نزدیک شماست.
صالح: لست مریضاً و لکن أنا کسلان.
من مریض نیستم، ولی خسته هستم.
محسن: صحیح، آسف.
درست است، متأسفم.
صالح: أنا ذاهب إلی المسجد.
من می خواهم بروم مسجد.
محسن: إنتظر، أنا ذاهب معک.
منتظر باش من با تو می آیم.
الحوار فی الهِوایات(12)
گفتگو درباره سرگرمی ها
محمد: السلام علیک. ما هِوایاتک فی الصّیف؟
سلام، سرگرمی های تو در تابستان چیست؟
علی: و علیک السلام.. هوایاتی: قرائت الکتب الجدیدة، الرّیاضة و السّفر. و ما هوایاتک أنت؟
سلام، سرگرمی های من، خواندن کتابهای جدید، ورزش، مسافرت. سرگرمی های تو چیست؟
محمد: هوایاتی کثیرة، الرّحلات، تعلیم القرآن، المراسلة الی الأصدقاء و قرائة المجلات العلمیة.
سرگرمی های من زیاد است، سفرها، آموزش قرآن، نامه نگاری با دوستان و خواندن مجله های علمی.
علی: قرائة الکتاب هوایة مفیدة، هل لدیک مکتبة؟
خواندن کتاب خواندن سرگرمی مفیدی است، آیا کتابخانه داری؟
محمد: نعم، عندی مکتبة کبیرة.
بله، من کتابخانه ی بزرگی دارم.
علی: کم ساعة تقرأ فی الیوم؟
چند ساعت در روز کتاب می خوانی؟
محمد: أقرأ أربع ساعات تقریباً.
من تقریباً چهار ساعت کتاب می خوانم.
علی: هل زُرت معرض الدولیة للهوایات فی طهران؟
آیا نمایشگاه بین المللی سرگرمی های در تهران را دیده ای؟
محمد: لا، ما زرته، هیّأ بنا إلیه.
نه، ندیدم، آماده شو برویم آنجا.
علی: هذا هو معرض الهوایات. من أیّ جناح نبدأ؟
این نمایشگاه سرگرمی هاست، از کدام غرفه شروع کنیم؟
محمد: نبدأ من جناح الطوابع، ثمّ جناح الخط العربی.
از غرفه ی تمبر ها شروع کنیم، سپس به غرفه ی خطوط عربی برویم.
علی: هل هذا الطابَع هندی، أم فرنسی؟
آیا این تمبر هندی است یا فرانسوی؟
محمد: هذا طابَع فرنسی.
این تمبر فرانسوی است.
علی: هذا جناح الخطوط، هل تعرف خطوط العربیّ؟
این غرفه ی خط هاست، آیا خطهای عربی را می شناسی؟
محمد: لا، ما اسم هذه الخطوط؟
نه، اسم این خط ها چیست؟
علی: هذا خط النسخ و هذا الرقعة.
این خط نسخ است و این هم خط رقعة.
محمد: هذا جناح الصحافة و الکتب، هل یوجد هنا صحیفة إنجلیسیة؟
این غرفه ی روزنامه ها و کتاب هاست، آیا اینجا روزنامه ی انگلیسی هست.
علی: نعم، یوجد.
بله، یافت می شود.
محمد: هذا جناح التدبیر المنزلی، هل تدری ما إسم هذه الأطعمة؟
این غرفه ی برنامه ریزی منزل است، آیا اسم این غذا ها را می شناسی؟
علی: نعم، هذا طعام صینی و هذا طعام عربی.
بله، این غذای چینی است و این غذای عربی است.
محمد: هذا جناح الریاضة، هل تعلم ما فیها؟
این غرفه ی ورزش است، آیا می دانی در آن چیست؟
علی: نعم، فیها أسباب کرة القدم، السّباحة و الفروسیّة.
بله، در آن وسایل فوتبال، شنا، اسب سواری است.
محمد: أی جمعیة تختار للهوایات؟
کدام گروه را برای سرگرمی هایت انتخاب می کنی؟
علی: أختار جمعیة الحاسوب و الصحافة. و أنت؟
من گروه های کامپیوتر و روزنامه را انتخاب می کنم. تو چه گروهی را انتخاب می کنی؟
محمد: أختار جمعیة الثّقافة الإسلامیة و العلوم.
من گروه های فرهنگ اسلامی و علوم را انتخاب می کنم.
الحوار فی الناس و الأماکن (11)
گفتگو درباره مردم و مکانها
الحوار الأول
سعید: السلام علیکم، لماذا ترکت العراق؟
سلام. برای چه عراق را ترک کردی؟
محمد:و علیک السلام ، إنتقلت الشّرِکة إلی طهران و أنا مدیر الشرکة.
سلام، شرکت به تهران منتقل شد و من مدیر شرکتم.
سعید: کنت سعیداً فی العراق.
تو در عراق خوشبخت بودی.
محمد: نعم، و لیکن أصدقائی هناک.
بله و لیکن دوستانم اینجا هستند.
سعید: ما رأیک فی طهران؟
نظرت در مورد تهران چیست؟
محمد: طهران، مدینة کبیرة و جمیلة.
تهران شهر بزرگ و زیبائی است.
سعید: کیف تقضی العطلة فی طهران؟
تعطیلات را در تهران چگونه می گذرانید؟
محمد: أذهب مع أسرتی إلی مصاحف الشمال و الزیارة.
با خانواده به یکی از تفریح گاه(ییلاق) های شمال و زیارت می رویم.
سعید: کم تستغرق الرحلة إلی الشمال؟
سفر شما به شمال چقدر طول می کشد.
محمد: تستغرق خمس ساعات. أو أزید فی إزدحام الطرق.
(سفر ما) پنج ساعت طول می کشد یا بیشتر در(صورت) ترافیک راه ها.
اللعاب بالأعداد
بازی با اعداد
(یه مرغ دارم....)
س: لی دَجاجة بائض، تبیض کلَّ یومٍ أربعةَ أبیاض.
م: لماذا أربعة؟
س: فکم؟
م: خمسة.
س: لماذا خمسة؟
م: فکم؟
س: ثلاثة.
م: لماذا ثلاثة؟
م: فکم؟
س: واحد.
م: لماذا واحد؟
س: فکم؟
م: اثنان.
س: لماذا أثنان؟
م: فکم؟
س: ثمانیة.
م: لماذا ثمانیة؟
س: فکم؟
م: تسعة.
س: لماذا تسعة؟
م: فکم؟
س: عشرة.
م: لماذا عشرة؟
س: فکم؟
م: اثنان و عشرین
س: لماذا اثنان و عشرین؟
م: فکم؟
س: اثنان و خمسون.
م: لماذا اثنان و خمسون؟
س: فکم؟
م: مأة و اربعة و تسعون.
س: لماذا مأة و اربعة و تسعون ؟
م: فکم؟
س: ستة و ستّون.
م: لماذا ستة و ستّون؟
س: فکم؟
م: مأتان و واحد.
س: لماذا مأتان و واحد؟
م: فکم؟
س: ألف و تسع مأة و خمس و ثلاثون .
م: لماذا ألف و تسع مأة و خمس و ثلاثون؟
س: فکم؟
م: أربع آلاف و خمس مأة و تسع و ستّون.
س: لماذا أربع آلاف و خمس مأة و تسع و ستّون؟
م: فکم؟
س: أحد عشر آلاف و خمس مأة و سبع و تسعون.
م: لماذا أحد عشر آلاف و خمس مأة و سبع و تسعون؟
س: فکم؟
م: واحد
الحوار فی الحیاة الیومیة(4)
مکالمه در باره زندگی روزمره
حوار اول
احمد: السلام علیک، متی تستیقظ؟
سلام. کی (از خواب) بیدار می شوی؟
مسعود: و علیک السلام، أستیقظ عند صلوة الفجر.
سلام. موقع نماز صبح (از خواب) بیدار می شوم.
احمد: أین تصلی الفجر؟
نماز صبح را کجا می خوانی؟
مسعود: أصلی الفجر فی المسجد.
نماز صبح را در مسجد می خوانم.
احمد: هل تنام بعد الصلوة أم تستیقظ؟
آیا بعد از نماز می خوابی یا بیدار می مانی؟
مسعود: لا، أنا أقرأ القرآن بعد الصلوة.
نه، من بعد از نماز قرآن می خوانم.
احمد: متی تذهب بالمدرسة؟
کی به مدرسه می روی؟
مسعود: أذهب الساعة السابعة.
ساعت هفت می روم.
احمد: بالسیارة تذهب أم بالحافلة؟
با ماشین(شخصی) می روی یا اتوبوس؟
مسعود: أذهب بالحافلة.
با اتوبوس می روم.
احمد: هذا یوم العطلة أم یوم العمل؟ ماذا ستفعل؟
این روز، روز تعطیلی است یا کار؟ چه کار خواهی کرد؟
مسعود: هذا یوم العطلة و سأکنس غرفة الجلوس.
این روز تعطیلی است، و اتاق نشیمن(هال) را جارو (نظافت) خواهم کرد.
احمد: و ماذا ستفعل أمّک و أختک؟
مادر و خواهرت چه کار می کنند؟
مسعود: أختی ستکنس غرفة النوم و أمّی ستغسل الملابس و ستکویها.
خواهرم اتاق خواب را جارو (تمیز) می کند و مادرم لباسها را می شوید و اتو می کند.
احمد: ماذا ستفعل جدّک و جدّتک؟
پدر بزرگ و مادر بزرگت چکار می کنند؟
مسعود: جدّی ستقرأ القرآن و جدّتی ستغسل الأطباق.
پدر بزرگم قرآن می خواند و مادر برزگم ظرف ها را می شوید.
احمد: متی تستیقظ یوم العطلة؟
روز تعطیلی کی بیدار می شود؟
مسعود: أستیقظ مبکراً. و أنت متی تستیقظ؟
زود بیدار می شوم. تو کی بیدار می شوی؟
احمد: أستیقظ متأخراً. للکسلان.
من دیر بیدار می شوم، بخاطر کسالت.
مسعود: ماذا تفعل فی الصباح؟
صبح چه کار می کنی؟
احمد: أشاهد التّلفاز و أقرأ الصّحیفة و الکتب. ماذا تفعل أنت؟
تلوزیون نگاه می کنم و روزنامه و کتاب می خوانم. تو چه کار می کنی؟
مسعود: أذهب المسجد الکبیر، لأصلّی الجمعة.
من به مسجد بزرگ می روم تا نماز جمعه را بخوانم.
احمد: أنا أیضا أفعل ما تفعل.
من هم همین طور، همان کاری که تو انجام می دهم، انجام می دهم.
الحوار فی التسویق(9)
گفتگو درباره خرید کالا
فاطمةَ: السلام علیکم یا صدیقتی.
ف: دوست من سلام
خدیجة: و علیکم السلام . ماذا تریدین؟
خ: سلام بر شما. چه چیز می خواهید؟
فاطمةَ: أرید مِعطفاً، ترانیه بألوان مختلفة.
ف: من روپوش(مانتو) می خواهم، چند رنگش را بمن نشان بده.
خدیجة: علی عینی، هذا هو المِعطف الرّمادی و الخضراء و الأزرق.
خ: بروی چشم، این روپوش طوسی و سبز و آبی است.
فاطمةَ: کَم سِعر المِعطف الرّمادی؟
ف: قیمت این روپوش طوسی چقدر است؟
خدیجة: المطلوب عشرة آلاف تومان.
خ: قیمتش ده هزار تومان می شود.
فاطمةَ: أ یمکن أرخص منها؟
ف: آیا ممکن است ارزان تر بدهید؟
خدیجة: عفواً، لا یمکن، هذا قلیل الربح.
خ: می بخشید، امکان ندارد، سود آن کم است.
فاطمةَ: تفضّلی، هذه عشرة آلاف تومان.
ف: بفرمائید، این هم ده هزار تومان.
خدیجة: شکراً لکِ.
خ: ممنون.
فاطمةَ: هل یوجد هنا سراویل جینیّ للأطفال؟
ف: آیا اینجا شلوار جین برای بچه ها هست؟
خدیجة: نعم، السّراویل الجینی بیمینک.
خ: بله، شلوارهای جین سمت راستت است.
فاطمةَ: هذا السّروال الأزرق، بکَم؟
ف: این شلوار آبی چند است؟
خدیجة: المطلوب، ستة آلاف تومان.
خ: قیمت آن شش هزار تومان.
فاطمةَ: تفضّلی، هذه ستة الآف تومان.
ف: بفرما، این شش هزار تومان.
خدیجة: شکراً. هل تریدین شیئاً آخر؟
خ: ممنون، آیا چیز دیگری هم می خواهید؟
فاطمةَ: نعم، أرید قمیصاً جمیلاً لزوجی. أین قسم قمیص الرجال؟
ف: بله، یک پیراهن زیبا برای همسرم می خواهم. بخش پیراهن مردانه کجاست؟
خدیجة: قسم قمیص الرجال فی الطابق الأول، إذهبی هناک و إختری ما تطلب.
خ: بخش پیراهن مردانه، طبقه ی أول است، برو آنجا و هر چه می خواهی انتخاب کن.
ذهبتت الفاطمة إلی الدّور الأول و وقفت عند غرفة القمیص
فاطمه به طبقه ی اول رفت و کنار غرفه پیراهن ایستاد.
البائع: مرحباً، أی خدمة؟
ب: خوش آمدید، چه خدمتی از من بر می آید؟
فاطمةَ: هذا القمیصان الأزرق و الوردی بکَم؟
ف: این پیراهن آبی و صورتی به چه قیمت است؟
البائع: القمیص الأزرق ألفین تومان و الوردی بثلاثة آلاف تومان.
ب: پیراهن آبی دو هزار تومان و صورتی سه هزار تومان.
فاطمةَ: أرید هذا القمیص الوردی.
ف: من این پیراهن صورتی را می خواهم.
البائع: المطلوب ثلاثة آلاف تومان.
ب: قیمت سه هزار تومان می شود.
فاطمة: تفضّل، هذه ثلاثة آلاف تومان.
ف: بفرمائید، این سه هزار تومان.
البائع: شکراً لشرائک.
ب: از خرید شما ممنونم.
الحوار فی الأسرة(2)
مکالمه در خانواده
حوار اول
محمد: السلام علیکم
سلام
علی: و علیک السلام. هذه صورة من؟
سلام، این عکس کیست؟
محمد: هذه صورة أسرتی.
این عکس خانواده ام است.
علی: مَن هم؟
آنها کیانند؟
محمد: هذا أبی هو مهندس و هذا جدّی.
این پدرم است، او مهندس است و این جدّم است.
علی: هل هی جدّتک؟ و مَن هی؟
آیا او مادر بزرگت است؟ و او کیست؟
محمد: نعم، هذه جدتی و هی أمی، هی طبیبة.
بله، این مادر بزرگم است و او مادرم است، او پزشک است.
علی: هذا أخی حسین، هو طالب و هذه أختی، هی معلمة.
این برادرم حسین است، او دانشجو است، و این خواهرم است، او معلم است.
محمد: هل هذه شجرة؟
آیا این درخت است؟
علی: نعم، هذه شجرة، هذه أسرة الرسول(ص).
بله، این درخت است، این خانواده پیامبر (ص) است.
محمد: هذا والده و هذه والدته.
این پدرش است و این مادرش.
علی: و هذا إبنه إبراهیم و هذا إبنه قاسم.
و این پسرش ابراهیم و این پسرش قاسم است.
محمد: هذا عمّه حمزة و هذا عمّه عباس
این عمویش حمزه و این عمویش عباس است.
علی: و هذا جدّه عبدالمطّلب و هذه عمّته صفیة.
و این پدر بزرگش عبدالمطلب و این عمه اش صفیه است.
محمد: هذه إبنته فاطمه و هذه إبنته زینب.
این دخترش فاطمه(س) و این دخترش زینب.
علی: و هذه إبنته أم کلثوم و هذه إبنته رقیة.
و این دخترش ام کلثوم و این دخترش رقیه است.
محمد: نعم، صحیح، هم أسرة الرسول(ص).
بله، درست است، ایشان خانواده ی پیامبرند.
الحوار فی التعارف(1)
مکالمه در احوال پرسی
س: السلام علیک.
سلام
م: و علیک السلام، إسمی محمد. ما إسمک؟
سلام، اسم من محمده. اسم تو چیه؟
س: أنا سعید، کیف حالک؟
من سعیدم، حالت چطوره؟
م: أنا بخیر، الحمد لله. و کیف أنت؟
من خوبم، شکر خدا، تو چطوری؟
س: شکراً، أنا بخیر.
ممنون، من خوبم.
م: من أین أنت؟
اهل کجائی؟
س: أنا من باکستان، أنا باکستانی. وما جنسیّتک أنت؟
من از پاکستانم، من پاکستانیم، تو کجائی هستی؟
م: أنا من أیران، أنا ایرانی.
من از ایرانم، من ایرانیم.
س: هذا أخی، هو مدّرس.
این برادر منه، ایشون استادند.
م: أهلاً و سهلاً، هذا صدیقی، هو طبیب.
خوش آمدی، این دوستم است، ایشون دکترند.
س: أهلاً و سهلاً، أنا فی خدمتکم.
خوش آمدی، من در خدمتم.
م: شکراً، سألقیک فی الجامعة.
تشکر، بزودی در دانشگاه می بینم.
س: إن شاء الله، مع السلامة.
به امید خدا، به سلامت.
**********************